توضیحات :
ادبیات نظری تحقیق خطرجویی در 34 صفحه در قالب ورد قابل ویرایش.
بخشی از متن :
خلاصه ای از کار:
مقدمه:
خطرجویی در ادبیات رشد بهعنوان انجام رفتارهایی که با احتمال نتایج نامطلوب همراه است تعریف میشود(بیث-ماروم و فسچهف، 1997). بسیاری معتقدند که توانایی در شناسایی موقعیتهای بالقوه خطرناک، و توانایی دوری گزیدن از خطرات شدید، جزء مهمترین مهارتهایی است که فرد قادر به داشتنآنهاست چرا که هر کس در طول زندگی خود ممکن است با موقعیتهایی مواجه شود که میتواند برای او مخاطرهآمیز باشد، مخصوصاً در دوره کودکی و نوجوانی که روبرو شدن با خطرات از اهمیت بیشتری برخوردار است(گارون و مور، 2004). این مسئله همچنین از چشماندازهای مختلف غیرتجربی نیز (مانند، سیاستگذاران فدرال) تایید شده که خطرجویی کودکان و نوجوانان، احتمال پیامدهای بزرگ را افزایش میدهد. همچنینپژوهشهای خطرجویی کودکان و نوجوانان در مبحث حقوق نوجوانان، حفظ سلامتی و مجرمیت کیفری کاربرد دارد(کافمن و استینبرگ، 2000).
.............
ادراک خطر در نوجوانان
برخی از پژوهشگران چنین بحث کردند که کودکان و نوجوانان موقعیتهای خطرجویی را پایینتر از حد معقول ارزیابی میکنند. یکی از نظراتی که با این جریان کلی همسو و بر مبنای کارهای نظری کلاسیک استوار است، این است که نوجوانان از لحاظ شناختی خود-محور هستند و بنابراین نسبت به آسیبپذیری شخصی در برابر پیامدهای ناگوار خطر، سوءتفاهم دارند (وارتانیان[1]، 2000). تحقیقات جاری در پشتیبانی از این نظریه به طور اندکی محدود است. بارون، گراناتو، اسپرانسا و تئوبال[2] (1993) دریافتند، بچههای 7 تا 15 سالهای که از آنها خواسته شده بود درباره یک مسئله پیچیده قضاوت کنند، تمایلی به استفاده از اطلاعات قبلی درباره احتمالات و بسامد پیامدها در فرایند تصمیمگیری جاری خود نداشتند.
............
رشد هیجانی و خطرجویی
پژوهشگران اخیراً توجه به نقش بالقوه هیجانات در رفتارهای خطرجویی و فرایند تصمیمگیری را آغاز کردهاند، به طور کاملاً آشکار ارتباط بین هیجانات و تصمیمگیری، دوسویه است و پیامد مثبت یا منفی یک تصمیم میتواند عمیقاً احساسات تصمیمگیرنده را تحت تأثیر قرار دهد (شوارز[3]، 2000). برخی حتی اعتقاد بر این دارند که نظریههای شناختی تصمیمگیری، اشتباهاً بیش از حد بر احتمالات کلیشهای تأکید کردهاند وغافل از آنند که هیجانات در فرایند تصمیمگیری نقش دارند (داهل[4]، 2003).
...............
تصمیمگیری هیجانی
شاید برجستهترین پژوهشگران تصمیمگیری هیجانی، دامازیو، بچارا و همکاران فرضیه شاخص جسمانی(SMH[5]) باشند. فرضیه شاخص جسمانی براین اعتقاد استوار است که، تصمیمگیری در موقعیتهای خطرناک و مبهم توسط پاسخهای هیجانی به پیامدهای مثبت و منفی هدایت میشود. هیجانات و احساسات به واسطه یادگیری پیشبینی نتایج، به سناریوهای معین، مرتبط میشوند. وقتی یک شاخص جسمانی منفی با یک پیامد خاص همراه میشود، ترکیب عملکردها به عنوان یک زنگ هشدار عمل میکنند. در عوض وقتی که با یک شاخص جسمانی مثبت همراه شود، به یک علامت مشوق تبدیل میشود(دامازیو، 1994).
............
تنظیم هیجانی و تکانشگری
همانطور که ذکر شد، تنها یکی از دو مسیری که تحول هیجانی را به خطرجویی متصل میکند رویکرد تصمیمگیری هیجانی است. رویکرد دیگر با توجه به سود و زیان بالقوه یک رفتارخاص، پیشنهاد میدهد که رفتارهای خطرجویی ناشی از تکانشگری است. این رویکرد که شدیداً بر ارتباط بین تکانشگری و تنظیم هیجانی تأکید دارد، پیشنهاد میدهد که دلیل تکانشگری میتواند ناشی از عدم توانایی در بازداری پاسخ بازتابی جهت تلاش
................
رشد اجتماعی و خطرجویی
بسیاری، تحول خطرجویی را از دید تحول اجتماعی بررسی کرده و میکنند. طرفداران این رویکرد تأکید دارند که کودک در درون یک بافت اجتماعی و فرهنگی رشد کرده، که خود این بافت در حال تغییر و تحول است و به علاوه پیوسته با رشد کودک در تعامل است (روگوف[6]، 1998).
..........
خطرجویی و نقش والدین
اغلب پژوهشگران علاقهمند به رشد اجتماعی و خطرجویی، تأثیر ارتباطات اجتماعی خاص بر خطرجویی را مورد مطالعه قرار دادهاند. در این دیدگاه، هیچ ارتباطی بیشتر و جدیتر از ارتباط بین والدین و فرزندان مورد بررسی قرار داده نشده است. یک رویکرد والدگری که بر اساس نظریه دلبستگی باولبی[7] قرار دارد، ارتباط بین کیفیت رابطه والدین و فرزندان را، از کودکی تا نوجوانی، با تمایلات خطرجویی در نوجوانی مورد مطالعه قرار داده است (برگر[8] و همکاران، 2005).
...............
خطرجویی و نقش همسالان
پژوهشهای رشدی کلاسیک نشان میدهند که در پی رشد، در زمان صرف شده با بزرگسالان و همسالان تغییراتی به وجود میآید، این گونه که همراه با رشد، کودکان زمان کمتری را با بزرگسالان و زمان بیشتری را با همسالان خود
..........
خطرجویی و نقش تعامل والدین و همسالان
تأثیرات والدین و همسالان بر خطرجویی کودکان و نوجوانان، آنچنان که در بالا ذکر شد کاملاً جدای از یکدیگر نیستند. در واقع بسیاری بر تعامل والدین، همسالان و دیگر عوامل اجتماعی در رشد تمایلات خطرجویی در نوجوانان تأکید دارند (پتیت و همکاران، 2001). به عنوان نمونه دوج و پتیت (2003) دریافتند که شیوههای والدگری
...............
عوامل محافظتکننده[9]
پژوهشها نشان میدهند که مشکلات رفتاری برونسازی شده (مثل پرخاشگری و بزهکاری) و درونسازی شده (مثل اضطراب و افسردگی) که در اوایل زندگی رشد میکنند، با خطر نسبتاً بالای مشکلات روانشناختی دیرپا در ارتباطند (اریکسون، کاتر، اندرشید و اندرشید[10] ، 2010).
.............
منابع:
خطرجویی
مقدمه:
خطرجویی در ادبیات رشد بهعنوان انجام رفتارهایی که با احتمال نتایج نامطلوب همراه است تعریف میشود(بیث-ماروم و فیسچهف، 1997).
بسیاری معتقدند که توانایی در شناسایی موقعیتهای بالقوه خطرناک، و توانایی دوری گزیدن از خطرات شدید، جزء مهمترین مهارتهایی است که فرد قادر به داشتنآنهاست چرا که هر کس در طول زندگی خود ممکن است با موقعیتهایی مواجه شود که میتواند برای او مخاطرهآمیز باشد، مخصوصاً در دوره کودکی و نوجوانی که روبرو شدن با خطرات از اهمیت بیشتری برخوردار است(گارون و مور، 2004). این مسئله همچنین از چشماندازهای مختلف غیرتجربی نیز (مانند، سیاستگذاران فدرال) تایید شده که خطرجویی کودکان و نوجوانان، احتمال پیامدهای بزرگ را افزایش میدهد. همچنینپژوهشهای خطرجویی کودکان و نوجوانان در مبحث حقوق نوجوانان، حفظ سلامتی و مجرمیت کیفری کاربرد دارد(کافمن و استینبرگ، 2000).
دادههای ملی اخیر جمعآوری شده توسطمرکز کنترل و پیشگیری بیماریها[11](2004) در آمریکا نشان دادهاند که حدوداً 28% شش سالهها، 43% هفت سالهها، 54% هشت سالهها، 65% نه سالهها، 76% ده سالهها، 79% یازده سالهها و 83% دوازده سالهها (که تقریبا با 12-13-14-15-16-17 و 18 سالهها نیز مطابق است) الکل را تجربه کردهاندو 37% از 9-10-11 و 12 سالهها دورههای مصرف سنگین مواد را گزارش دادهاند و 52% از 9 سالهها، 58% از ده سالهها، 60% از یازده سالهها، و 65% از 12 سالهها، سیگار کشیدن را امتحان کردهاند.حقیقت این است که هر سال نوجوانان بیشتری در این رفتارها درگیر میشوند. بهعلاوه، این گونه رفتارهای خطرناک، که بهطور وسیع بهعنوان تهدیدی برای سلامت نوجوانان مورد تایید قرار گرفته استبه طور احتمال، قویترین حمایت از این موضوع باشد که، فهم عوامل زیربنایی خطرجویی نوجوانان، امری مهم و ضروری است.
متأسفانه نظریههای اندکی دستاوردها و نظرات چشماندازهای پژوهشی مختلف را یکپارچه کردهاند. نظریه "رفتار مشکلآفرین" جسر و همکارانش، از استثنائات قابلتوجه این مسئله است، که پهنهای از مولفههای مختلف حوزه پژوهشهای رشدی را دربر میگیرد و میتواند برای مجموعه بیشتری از رفتارهای خطرجوییاستفاده شود(دنووان[12] و جسر، 1985)
طبق نظریه PBT[13]، رفتارهای مشکلآفرین نوجوانان از طریق متغیرهای ساختار اجتماعی از نظر رشدی پیشبینی میشوند(مثل، آموزش والدین، شغل، مذهب، جهانبینی، ساختار خانواده، جو خانه و تاثیرات همسالان و رسانه). این عوامل اجتماعی با یکدیگر تعامل برقرار میکنند و یک سیستم شخصیتی را ایجاد میکنندشامل عوامل انگیزشی، عقاید و خودکنترلی و یک سیستم محیطی ادراک شده، که مرکب است از ادراک حمایت والدین، حمایت همسالان، و تعامل والدین-نوجوان. مولفههای این سیستم، بهعنوان عوامل خطرساز و یا عوامل محافظتکننده برای رفتارهای مشکلآفرین و بالقوه خطرناک مفهومسازی میشوند(جسر، 1993).
فرض رشدی اصلی دیدگاه PBT این است که رفتارهای خطرناک طی نوجوانی افزایش مییابد، زیرا نوجوانان، درگیری در این رفتارها را بهعنوان علامت استقلال در نظر میگیرند. در این حالت، عوامل ساختار اجتماعی، نهتنها سیستمیایجاد میکنند که درگیری در رفتارهای مشکلآفرین را تعیین میکند، بلکه مسبب شروع آن نیز هستند. فرض دیگر این است که درنتیجه خشکی سیستم پیشنهاد شده، نوجوانانی که نشانههای مشکل رفتاری را آشکار میسازند، بهطور منظم و مداوم در اعمال ناایمن درگیر میشوند. این به آن معنا است که معمولا تعامل اجزای مختلف این سیستم باعث حفظ و حتی افزایش وضعیت یک فرد میشود، به عنوان مثال والدین خطرجو، روابط والد-کودک نامناسب، همسالان بزهکار، برنامههای تلوزیونی مروج خشونت، رابطهی جنسی و بزهکاری، همگی باعث تثبیت و افزایش رفتارهای خطرجویی در نوجوانی میشود که خود نیز گرایشات خطرجویی دارد و بالعکس (دونووان و جسر، 1985).
مدل زیست-روانشناختی دوج و پتیت[14](2003) پیرامون مشکلات سلوک مزمن، نیز بهطور قابل توجهی، یک نتیجه کلی بین نظریهها ارائه میدهد که بهطور متمرکز به موضوع رشد و تحول خطرجویی مربوط میشود. این مدل پیشنهاد میدهد که عوامل خطر زیستی (مثل جنسیت و استعداد یا زمینه خوی دشوار) و عوامل خطر فرهنگی- اجتماعی(مثل وضعیت اجتماعی-اقتصادی، نظم و انضباط خشن والدین، طرد همسالان و تأثیرات موقعیتی) درکنار فرایندهای شناختی و هیجانی(ساختار دانش، اظهارات خود و دیگران و الگوهای پردازش اطلاعات اجتماعی)، احتمال رشد اختلالات رفتاری مزمن و تمایلات پرخاشگرانه را در یک فرد نشان میدهد. بنابراین، به دنبال این مدل، آنهایی که به احتمال بیشتر، موقعیتهای محرک خشم و پرخاشگری (شامل کودکان والدین خشن و آنهایی که توسط همسالان طرد میشوند) را تجربه میکنند کمترین آمادگی را جهت رسیدگی و مدیریت این موقعیتها دارند(بیولوژی همراه با تجارب قبلی یک فرایند پردازشی شناختی و هیجانی محرک را شکل میدهند).
در آخر هرچند این مدل، عوامل اجتماعی، زیستی، شناختی و هیجانی را مورد توجه قرار داده است، مانند نظریه رفتار مشکلآفرین جسر، اما به طور وسیعی نسبت به پژوهشهای بنیادی و رشدی حوزه خطرجویی شناختی و هیجانی بیتوجه بوده است، در حالی که رویکردهای شناختی و هیجانی به خطرجویی نکات مفید و قابل تأملی در تبیین این مسئله ارائه میدهند. به جز این استثنائات قابل توجه، یکپارچگی بین رویکردی اندکی در میان مطالعات و تئوریهای رشدی بوجود آمده است(بویر، 2006).
ادراک خطر در نوجوانان
برخی از پژوهشگران چنین بحث کردند که کودکان و نوجوانان موقعیتهای خطرجویی را پایینتر از حد معقول ارزیابی میکنند. یکی از نظراتی که با این جریان کلی همسو و بر مبنای کارهای نظری کلاسیک استوار است، این است که نوجوانان از لحاظ شناختی خود-محور هستند و بنابراین نسبت به آسیبپذیری شخصی در برابر پیامدهای ناگوار خطر، سوءتفاهم دارند (وارتانیان[15]، 2000). تحقیقات جاری در پشتیبانی از این نظریه به طور اندکی محدود است. بارون، گراناتو، اسپرانسا و تئوبال[16] (1993) دریافتند، بچههای 7 تا 15 سالهای که از آنها خواسته شده بود درباره یک مسئله پیچیده قضاوت کنند، تمایلی به استفاده از اطلاعات قبلی درباره احتمالات و بسامد پیامدها در فرایند تصمیمگیری جاری خود نداشتند.
پژوهشگران دریافتند که نوجوانان در مقایسه با بزرگسالان جوان (اوایل تا اواسط 20 سالگی) فاقد مهارتهای شناختی لازمجهت تصمیمگیری پیرامون گزینههای جایگزین و تخمین احتمال پیامدها هستند. این مطالعه نیز دارای مشکل قابل توجهی بود، یعنی خطرات عنوان شده در سؤالات، کاملا به بزرگسالان مربوط میشد( به طور مثال، از شرکتکنندگان خواسته شد تا خطر جراحی پلاستیک و رضایت به این کار را تخمین بزنند). هرچند احتمال دارد که بزرگسالان این نمونه نیز تجارب قبلی نهچندانی در این زمینه داشته باشند، این خطرات خاص ممکن است به راحتی زمینه را برای برتری پاسخهای بزرگسالان فراهم آورد، زیرا سیاستهای اجتماعی جاری، مانع گرفتن چنین تصمیماتی توسط نوجوانان میشود و از این رو مانع از هرگونه تجربه قبلی در این زمینه برای نوجوانان میباشد (هالپرن-فلشر و کافمن، 2001).
از جهت تفاوتهای فردی، بنتین و اسلویک (1993) به این نتیجه رسیدند که نوجوانان خطرجو، رفتارهای خطرناک را به طور بالقوه نسبت به نوجوانان دیگر، کمتر خطرناک و بیشتر مفید ارزیابی میکنند. این مطالعه از جهت حجم نمونه نسبتا کوچک(41=n)، محدودیت دارد، اما از نظر تحلیلی، طیف نسبتا وسیعی از رفتارهای خطرناک را در بر دارد.
هالپرن-فلشر و کافمن (2001)، در یک مطالعه دقیقتر و با یک نمونه بزرگتر(577=n)، دریافتند که رابطهی معکوسی بین سن (از ابتدای نوجوانی تا ابتدای بزرگسالی) و تصور آسیبپذیری وجود دارد. مخصوصاً این مطالعه نشان داد که نوجوانان در مقایسه با بزرگسالان جوان (در اواسط 20 سالگی)، متمایلند که آسیبپذیری خود را در برابر پیامدهای منفی خطرات، به نحو بارزی دست بالا تخمین بزنند. در مقایسه با آنچه که در بالاگفته شد، این مطالعات در مجموع نشان میدهند که، وقتی به نوجوانان خطراتی ارائه میشود که ممکن است به طور واقعی با آنها مواجه شوند و احتمال داشتن تجربه در آنها را دارند،(مثل مصرف الکل، سیگار کشیدن، مصرف مواد و رفتارهای جنسی)، آنها خطرات را مشابه با بزرگسالان مورد ارزیابی قرار میدهند، خود را در برابر خطرات آسیبناپذیر نمیدانند و ممکن است حتی آسیبپذیری خود را دست بالا تخمین بزنند. درحال حاضر شاید قابل قبولترین نتیجهای که از این مطالعات میتوان گرفت، امکان تحول شناختی در سالهای نوجوانیاست که ممکن است در مهارتهای تصمیمگیری و رفتار خطرجویی نوجوانان سهیم باشد.
[1]. Vartanian
[2]. Baron, Granato, Spranca, and Teubal
[3]. Schwarz
[4]. Dahl
[5]. Somatic Marker Hypothesis
[6]. Rogoff
[7]. Bowlby
[8]. Berger
[9]. Protective Factors
[10]. Eriksson, Cater, Andershed & Andershed
[11]. Centers for Disease Control & Prevention
[12]. Donovan
[13]. Problem Behavior Theory
[14]. Dodge & Pettit
[15]. Vartanian
[16]. Baron, Granato, Spranca, and Teubal